محل تبلیغات شما


امروز با کیانا یه نیمچه رکوردی زدیم (چه رکوردی!) صبح که با سر و صدای بشور بساب مامان بی‌خواب شده بودم به کیانا درمورد روکش صندلی‌ توی دفتر و کیسه‌بوکس مهدی پیام دادم که جواب داد باید ببینه و آیا وقت دارم بریم براشون چرم بخریم و ۲ساعته برگردیم؟ منم که کلی خرید داشتم و می‌تونستم همه رو توی یه خیابون انجام بدم قبول کردم. ۱۱:۳۰ حرکت کردیم و اذان ظهر رسیدیم و اذان مغرب کارمون تمام شد و ساعت ۷ مثل جنازه‌ها برگشتیم خونه. بقیه رو در ادامه با جزئیات نوشتم چون ممکنه یه روز کلا یادم بره کجاها رفتیم، از بس که این روزها بیرون رفتیم!

 

بخاطر دیواری که دیگر نیست.

دوشنبه بعد از دربی، بدون عادل و نود، بهتر از این نمی‌شه.

پاییزِ خیال‌انگیزِ زیر درخت بید مجنون

یه ,رو ,توی ,کیانا ,اذان ,رکوردی ,و اذان ,کارمون تمام ,تمام شد ,مغرب کارمون ,اذان مغرب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دفتر شعرها و ترانه های من