محل تبلیغات شما

 

ابداً دلم نمی‌خواد مثل اولین جمله‌‌ی جزء از کل شروع کنم (اگر کائنات تصمیم بگیرد درسی دردناک به ما انسان‌ها بدهد.) اما ظاهراً گریزی  از این وزن نیست! پس بذار اینطور شروع کنم؛ اگر خداوند تصمیم بگیره به تنهایی‌م خاتمه بده، ترجیح میدم کسی رو بفرسته که بتونم هرازگاهی باهاش قرار ملاقات بذارم، بریم گردش، بریم خرید، بریم سینما، کتاب‌های موردعلاقه‌مون رو به هم معرفی یا با هم مبادله کنیم، هم‌راز و هم‌گریه‌ی همدیگه باشیم! من خودم باشم و اون هم خودش. بی تکلّف و بی ریـا!
اما حالا یه دوست نزدیک دارم که یه سر داره و هزارتا دوست‌پسر و یه پیشنهادِ دوستیِ ایمیلی که می‌تونم ساعت‌ها براش بنویسم و درددل کنم اما متاسفم که بگم دیگه چنین پتانسیلی رو در خودم نمی‌بینم! گفته بودم که سال‌هاست تبدیل شدم به ساقه‌ی خشکیده‌ی علفی که با نـم بارونی تـر می‌شه اما هرگز زنـده نمیشه!

 

بخاطر دیواری که دیگر نیست.

دوشنبه بعد از دربی، بدون عادل و نود، بهتر از این نمی‌شه.

پاییزِ خیال‌انگیزِ زیر درخت بید مجنون

بریم ,رو ,هم ,یه ,کنم ,تصمیم ,و یه ,یه پیشنهادِ ,پیشنهادِ دوستیِ ,دوست‌پسر و ,هزارتا دوست‌پسر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها