محل تبلیغات شما


داشتم فکر می‌کردم ارزیابی‌شتاب‌زده از جلال رو امیر معرفی کرده اما این کتاب پیشنهاد احمد بود. احمد معروف بود به بیداری. امیر هم به بی‌خوابی! اون سال‌ها من خیلی تنها بودم. اما همه‌ی وجودم پر از عشق به خداوند بود. اصلا با لبخند فرشته‌ها بیدار می‌شدم. جریان هوایی که تنفس می‌کردن و بسیار خوش‌عطر بود رو روی صورتم حس می‌کردم. من سرشار از عشق و انرژی بودم. بخاطر همین می‌تونستم با اون‌هایی که ناامید از خدا بودن ساعت‌ها مباحثه کنم تا متقاعد بشن دست از گلایه کردن و هرزنویسی بردارن. اما من دیگه اون آدم سابق نیستم. تنهایی‌م بیشتر شده، غم و اندوه و مشکلاتم پابرجاست و از نظر جسمی هم که کاملا تحلیل رفته‌ام! فقط گاهی یه حس عجیب سراغم میاد برای پیدا کردن اون دختری که می‌گفت: دیگه از خدا هم کاری برای من ساخته نیست و خودش این رو می‌دونه». نمی‌خوام اعتراف کنم باهاش موافق شدم. این درست نیست. به هرحال ما یک‌سری اختیارات داریم و به خودمون بستگی داره که کدام یک از تصمیماتمون رو عملی کنیم. حال خوشی ندارم. اگر بخوام همینطور به افکارم دامن بزنم، خودم به خودم خواهم گفت آتئیست.
امشب تولد سپنتاست. سپنتایی که حتی با وجود دیدنش، باز هم جرأت تصور کردنش رو ندارم. و این در حالی‌ست که خودم هم دیگه اون آدم سابق نیستم. اما اشتیاق عجیبی دارم به در آغوش گرفتن کسی که دوستش دارم و دوستم داره.
کتاب تحصیل‌کرده اثر تارا وستوور تمام شد. خوندن این کتاب به پیشنهاد مهرآوه شریفی‌نیا بود که از طرف انتشارات آذرمیدخت بهم هدیه شد. اینکه این کتاب موجب استعفام شده رو قبول دارم. به هرحال بهم شجاعت گفتن بخشی از حرف دلم رو داد.

 

بخاطر دیواری که دیگر نیست.

دوشنبه بعد از دربی، بدون عادل و نود، بهتر از این نمی‌شه.

پاییزِ خیال‌انگیزِ زیر درخت بید مجنون

رو ,هم ,کتاب ,اون ,ندارم ,عشق ,این کتاب ,دارم به ,به هرحال ,آدم سابق ,دیگه اون

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جزرو مد